dastan-kootah

متن مرتبط با «از کتاب» در سایت dastan-kootah نوشته شده است

مسابقه داستان نویسی شازده کوچولو

  • سلام دوستان این یه مسابقه داستان نویسی برای افراد زیر15سال است که دوره ی سومش هست که برگزار میشه حتما بهش سر بزنید.داستان های قشنگی مینویسن و میتونین برای برنده شدن تلاش کنید. اینم لینک مسابقه ی داستان نویسی شازده کوچولو http://princeprize.blogfa.com/,مسابقه داستان نویسی شازده کوچولو,داستان کوتاه های نویسنده وبلاگ،روزبه عقیلی,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب

  • شعری از اخوان ثالث

  • اشعار زیبا اي تكيه گاه و پناه زيباترين لحظه هاي پرعصمت و پرشكوه تنهائي و خلوت من! اي شط شيرين پرشوكت من!,شعری از اخوان ثالث,شعر نو,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب

  • آتما، سگ من(بخش سوّم)

  •   آتما، سگ من از کتاب: چراغ آخر نویسنده: صادق چوبک   بخش سوم این داستان     ..... هیچکس مانند خود من از نیروی جهنمی او آگاه نبود. پیش از این، روزهائی که او را بگردش میبردم. گاه میشد که راهی که من میخواستم بروم، او نمیخواست؛ عناد میکرد و چنان زنجیر را از دستم میکشید که من در مقابل او حالت جوجه ای پیدا میکردم. میدیدم کوچکترین مقاومتی در برابرش ندارم. همان روز که از آن توله سگ فرار کرد، چنان تکانی بمن داد که تا چند روز بعد مهره های پشتم درد می کرد. .....  ,آتما، سگ من,از کتاب: چراغ آخر,نویسنده: صادق چوبک,داستان بلند،dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب

  • آتما، سگ من(بخش دوّم)

  • آتما، سگ من از کتاب: چراغ آخر نویسنده: صادق چوبک   بخش دوم این داستان     ..... خیلی زود از کار خودم که او را از پشت پنجره میپائیدم خجالت کشیدم. چرا باید آنقدر سنگدل باشم که به تماشای قربانی خود بایستم و ناظر جان کندنش باشم. اما خودم نمی دانستم چکار میکنم. همه از روی دستپاچگی و خستگی و بیخوابی وسنگینی کابوسهای دوشین بود که هنوز روحم را در چنگال داشت. نمیدانم. شاید هم عمدً میخواستم بایستم و زهر خوردنش را تماشا کنم. ..... ,آتما، سگ من(بخش دوّم),از کتاب: چراغ آخر,نویسنده: صادق چوبک,داستان کوتاه,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب

  • آتما، سگ من(بخش اوّل)

  • آتما، سگ من از کتاب: چراغ آخر نویسنده: صادق چوبک بخش نخست این داستان    من نمیخواستم این سگ را به خانه خود راه بدهم. اصلا تصمیم داشتم هیچ جانوری را در خانه نگه ندارم و راه انس و الفت را با هیچ جنبنده ای باز نکنم. سالها بود که از اینگونه انس والفت ها بیزار شده بودم. اما این سگ بر من تحمیل شد؛ و چنان تحمیل شد که گوئی سالها، بلکه قرنهاست که با من همخانه بود. چنین بود:  جنگ شوم تازه پایان یافته بود و من تک و تنها درخانه بزرگ خودم در حومه تهران زندگی می کردم. .....  ,آتما، سگ من,(بخش اوّل),از کتاب: چراغ آخر,نویسنده: صادق چوبک,داستان بلند,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب

  • یکی از همین روزها

  • یکی از همین روزها نویسنده: گابریل گارسیا مارکز برگردان: محمد رضا قلیچ خانی   دوشنبه با هوای گرم آغاز شد و خبری هم از باران نبود. آرلیو اسکاور که دندانپزشک تجربی بود ، صبح زود سر ساعت شش مطبش را باز کرد. چند دندان مصنوعی را که هنوز در قالب پلاستیکی بودند از کابینت شیشه‌ای برداشت و یک مشت ابزار را به ترتیب اندازه چنان روی میز چید که انگار به نمایش گذاشته است. پیراهن راه راه بدون یقه‌ای را که دکمه فلزی طلایی رنگی در بالا داشت پوشید و بند شلوارش را بست. شق‌ورق و استخوانی بود و نگاهش هیچ تناسبی با شرایط محیط کارش نداشت و به نگاه مرده‌ها می‌مانست. .....,یکی از همین روزها,نویسنده:گابریل گارسیا مارکز,برگردان:محمد رضا قلیج خانی,داستان کوتاه,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب

  • 15کتاب جدید

  • پانزده عنوان كتاب تازه توسط یك مؤسسه ی انتشاراتی به چاپ رسید: كتاب «هنر به منزله تجربه» نوشته جان دیویی با ترجمه مسعود علیا در ۵۱۹ صفحه با شمارگان ۱۶۵۰ نسخه و قیمت ۲۲ هزار تومان از سوی انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است . در معرفی این كتاب عنوان شده است: «هنر به منزله تجربه» نمونه ای كلاسیك از رویكرد عملگرایانه (پراگماتیستی) به هنر است و به قلم فیلسوفی نوشته شده است كه خود یكی از نامدارترین متفكران عملگرا محسوب می شود. ,15کتاب جدید,اخبار ادبِات,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب

  • دید و بازدید عید

  •   دید و بازدید عید از کتاب: دید و بازدید نویسنده: جلال آل احمد        سلام. حضرت آقای استاد تشریف دارند؟ بفرمایید فلانی است. - ... صدای استاد از داخل اتاق بلند شد و از حیاط گذشت که با صدای کشیده می گفت: «آقای ... بفرمایید تو ... کلبه ی ... در ... ویشی ... که صاحب و دربون ... نداره.» - به به ! سلام آقای من ! گل آوردی؛ لطف کردی؛ بیا جانم ! بیا بنشین پهلوی من و از آن بهاریه های عالی که همراه داری برای ..... ..... ما بخوان، بخوان تا روحمان تازه شود. ما که فقط به عشق شما جوان ها زنده ایم ... - اختیار دارید حضرت آقای استاد، بنده د ... ر مقابل شما ؟! اختیار دارید. - نه نمیشه. به جان خودم نمیشه حتماً باید بخونی و گرنه روحم کسل میشه. - حضرت استاد اطلاع دارند که بنده شعر نمی سازم. آن هم در حضرت شما؟ - به ! مگه ممکن است؟ من می دونم که هیچ وقت بی شعر پیش ما نمی آیی. زود باش جانم.,دید و بازدید عید,نویسنده:جلال آل احمد,داستان کوتاه.dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب

  • فرق عشق و ازدواج

  • شاگرد از استادش پرسید: عشق چیست؟ استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی.,فرق عشق و ازدواج,جمله های زیبا,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها