تنها روزبه عقیلی موجود پشمالوی کوچک سرش را بالا می گیرد و به صورت مادر مهربانش خیره می شود.چشمان مشکی مادرش با ذوق و حرارت فقط او را می نگرد.موجود کوچک به دنیای پیرامونش خیره می شود و چیزهایی را می بیند که تا به حال ندیده بود.درختان بلند،گل ها،چمن سبز رنگ و حتی دریاچه ای کوچک و با آبی بسیار زلال در کنار تپه ای پشت درختان چنار.,تنها,داستان کوتاه های نویسنده وبلاگ،روزبه عقیلی,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب