سرما روزبه عقیلی پاهای کوچکش،برف را می شکافت و ردّپایی در برف به جای می گذاشت.دم حنایی پر مویش،در سرمای زیر صفر درجه می لرزید.آرام در آن کوه یخ بالا می رفت.استگاه قرمز را در بالای سرش می دید و به سمت آن می شتافت قبل از آن که...,سرما,داستان کوتاه های نویسنده وبلاگ،روزبه عقیلی,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب