کلیدی در آسمان/نویسنده: سمیه عابد چیزی به خفه شدنت نمانده، به حیاط میزنی تا نفس بکشی و بغضی را که راه گلویت را بسته است گریه کنی. روی نردهی ایوان خم میشوی. اشک امانت نمیدهد و فرو میچکند در باغچه، روی خاک ترک خورده. نفست پس میرود. راست میشوی تا مگر راه هوا باز شود. بیفایده است .سر را بالاتر میگیری، درست موازی ابرها. سرت که گیج میرود مینشینی. صدای ازدحام و مشاجره اهل خانه آزارت میدهد. همچنان با فریاد همدیگر را متهم میکنند. صدایی که رفتهرفته اوج گرفته صدای همانهاییست که پیشاپیش رخت سیاه خود را برتن کردهاند. کاش لحظهای ساکت شوند ولی باز هم همهمه و باز... و این همه فریاد برای یک کلید، که کاش پیدایش میکردند تا مگر صداها خاموش شود، تا شاید یکی از آنها به یاد آورد آن که آنجا خوابیده هنوز نفس میکشد.برچسبها: سمیه عابد,کلیدی در آسمان,نویسنده:سمیه عابد,داستان کوتاه,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب