آخرین سفر کشتی خیالی نویسنده: گابریل گارسیا مارکز برگردان: بهمن فرزانه حالا به همه نشان خواهم داد من کی هستم، این را سالها بعد، با صدای کلفت مردانهاش بهخود گفت، سالها پس از آنکه برای اولین بار کشتی اقیانوسپیمای عظیم را دید که بدون نور و بدون سر و صدا، یکشب مانند یکساختمان بزرگ و متروک ازمقابل دهکده عبور کرد و طولش از سرتاسر دهکده بیشتر و قدش از بلندترین برج ناقوس کلیسا بلندتر بود و در ظلمت شب به سفر خود بهسمت شهر مستعمرهای طرف دیگر خلیج ادامه داد، شهری که برای مقابله با دزدان دریایی، مملو از قلعههای جنگی بود، .....,آخرین سفر کشتی خیالی,نویسنده:گابریل گارسیا مارکز,برگردان:بهمن فرزانه,داستان کوتاه,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب
یکی از همین روزها نویسنده: گابریل گارسیا مارکز برگردان: محمد رضا قلیچ خانی دوشنبه با هوای گرم آغاز شد و خبری هم از باران نبود. آرلیو اسکاور که دندانپزشک تجربی بود ، صبح زود سر ساعت شش مطبش را باز کرد. چند دندان مصنوعی را که هنوز در قالب پلاستیکی بودند از کابینت شیشهای برداشت و یک مشت ابزار را به ترتیب اندازه چنان روی میز چید که انگار به نمایش گذاشته است. پیراهن راه راه بدون یقهای را که دکمه فلزی طلایی رنگی در بالا داشت پوشید و بند شلوارش را بست. شقورق و استخوانی بود و نگاهش هیچ تناسبی با شرایط محیط کارش نداشت و به نگاه مردهها میمانست. .....,یکی از همین روزها,نویسنده:گابریل گارسیا مارکز,برگردان:محمد رضا قلیج خانی,داستان کوتاه,dastan-kootah,وبلاگ,نیلوبلاگ ...ادامه مطلب